روش هاي هدايت در سيره معصومين (ع)





هدايتگران هدايت يافته

کسي که مي خواهد کارواني را در مسيري راهنمايي کند بايد خود از کم و کيف مبدأ و مقصد، آگاهي کامل داشته و انحرافات و خطرات احتمالي راه را بشناسد تا بتواند چنين وظيفه اي را بخوبي انجام دهد. همينطور آن که مي خواهد راهنما و هادي يک امت در بستر زندگي گردد و آنان را به مقصد سعادت، رهنمون شود بايستي خود، مهدي و هدايت يافته بوده، بر همه ي جوانب «مبدأ»، «راه» و «مقصد» احاطه ي کامل داشته باشد، در غير اين صورت، از عهده ي «هدايت» خلق بر نمي آيد.
خوشبختانه، کساني که ما (شيعه) به پيشوايي ايشان اعتقاد داريم، مصداق بارز اين ويژگي هستند و قرآن مجيد در باره ي آنان فرموده است:
«و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوه و ايتاء الزکوه و کانوا لنا عابدين» (1)
ما آنها را پيشواياني قرار داديم که به فرمان (مردم را) هدايت مي کردند و انجام کارهاي نيک و برپاداشتن نماز و اداي زکات را به آنها وحي کرديم و آنان فقط ما را مي پرستيدند.
مفسر عاليقدر شيعه، مرحوم علامه طباطبايي در ذيل آيه ي فوق، روايتي از حضرت رضا عليه السلام نقل کرده که آن حضرت مي فرمايد:
«خداوند حضرت ابراهيم را به امامت، کرامت بخشيد و آن را در نسل پاک و برگزيده ي او قرارداد تا به رسول گرامي اسلام (ص) رسيد و از آن حضرت به اميرمومنان (ع) و فرزندان پاک او منتقل شد. » (2)
وي در تفسير آيه ي مذکور مي گويد:
«چون امام به سبب امر خدا امت را هدايت مي کند، وجود خودش نخست با آن هدايت عجين شده و از طريق او ميان مردم - هر کسي در خور درک خويش - پخش مي شود. بنابراين، امام رابط فيوضات معنوي خدا به بندگان است. » (3)
پس عقل و شرع، حکم مي کند که امامان عليهم السلام هدايتگران هدايت يافته اند. اينک ببينيم آن هاديان معصوم با چه روشي به هدايت ديگران مي پرداختند.

روشهاي هدايت

الف - ارشاد با عمل

طبيبي که سفارشهاي پزشکي خود را به کار بندد، بيشتر مورد اطمينان بيماران خويش است. اگر چشم پزشکي - مثلا - به ديگران توصيه کند که با آب آلوده صورت خود را نشوييد زيرا براي چشم ضرر دارد ولي خود با آب آلوده، شستشو کند، اين سفارش او در ديگران تأثير نمي کند، از اين رو، رهبران ديني بايد قبل از اينکه سخنانشان مردم را به سوي خدا بخواند، کردارشان نشان دهنده ي راه خدا باشد.
پس پيامبر و به دنبال او، امام بايستي پيش و بيش از ديگران به آيين خويش ايمان آورده و پاي بند باشند و حضرت امير عليه السلام بر اين مطلب چنين تأکيد مي کند:
«ايها الناس اني و الله ما احثکم علي طاعه الا و اسبقکم اليها و لاانهاکم عن معصيه الا و اتناهي قبلکم عنها» (4)
اي مردم! به خدا سوگند شما را به طاعتي ترغيب نمي کنم مگر اينکه خود پيش از شما به آن مي پردازم و شما را از معصيتي برحذر نمي دارم جز اينکه خود زودتر از شما از آن حذر مي کنم.
وقتي معصوم بودن پيامبر و امام را به مطلب بالا اضافه کنيم بخوبي، روشن مي شود که راهنمايان الهي با تمام وجود خويش بويژه باکردار خود، صراط مستقيم خدا را به بندگانش نشان مي دادند و خود نيز هرگز کوچکترين انحراف يا اشتباهي را مرتکب نمي شدند.

ب- اعتقاد به گفتار

معصومين به آنچه مي گفتند ايمان داشتند. وقتي مردم را به يگانگي خدا مي خواندند، خود غرق عشق به «الله» بودند و آنگاه که ايشان را به بهشت، اميدوار و از دوزخ بر حذر مي داشتند، خود چنان بودند که نسيم روح افزاي بهشت را دريافته و زبانه ي شعله هاي آتش دوزخ را مي ديدند. گاهي در دعا مي گفتند:
«خداوندا! کورباد چشماني که تو را مراقب خويش نبيند. » (5)
و اين نشان آن است که همواره خود را در صحنه هاي زندگي در محضر خدا مي ديدند، چنانکه وقتي طفل شيرخواره ي حضرت سيدالشهدا (ع) را به قتل رساندند، حضرت خون گلوي او را بسوي آسمان پاشيد و گفت:
«هون علي ما نزل بي انه بعين الله» (6)
آنچه بر من فرود مي آيد، چون در ديدگاه خداست، بر من آسان است.
همچنين آن پاکان معصوم، اعتقاد و عمل به گفتار را براي نشر و تبليغ اسلام يک اصل ضروري تلقي مي کردند، چنانکه حضرت صادق عليه السلام فرموده است:
«کونوا دعاه للناس بغير ألسنتکم ليروا منکم الورع و الاجتهاد و الصلوه و الخير فإن ذلک داعيه» (7)
با غير زبانتان فراخوان مردم (بسوي حق) باشيد، آنان بايد از شما ورع و کوشش و نماز و کار خير ببينند و اين، دعوت کننده (آنها به حق) است.

ج - ايجاد زمينه براي تأثير ارشاد

بذر و باران، هر چند خوب و فراوان باشد در زمين شوره زار، برگ و بار نمي دهد، همينطور، سخن نيک و حکمت آميز بر دلهاي نامستعد و بي زمينه اثر نمي گذارد. از اين رو، پيشوايان معصوم (ع) با اتخاذ روشهاي اصولي به ايجاد زمينه مي پرداختند که به تعدادي از آنها اشاره مي کنيم:
1- فروتني در ارشاد: آنها در دعوت خويش، همواره از صفت زيباي تواضع برخوردار بودند و هرگز قصد برتري طلبي بر ديگران را نداشتند، زندگي ساده و بي آلايش و رفتار صادقانه و دور از پيرايه ي ظاهر سازي، شاهد زنده اي بر منش آزاده و متواضعانه ي رسول خدا (ص) و امامان معصوم (ع) است و همين فروتني و تواضع، سبب جذب مردم به آيين مقدس اسلام و ارشاد و راهنمايي آنان مي شد.
نقل شده که امام حسن و سيدالشهداء عليهما السلام بر پيرمردي گذر کردند که در حال وضو گرفتن بود ولي وضويش ايراد داشت. آن دو بزرگوار تصميم گرفتند تا در حضور پيرمرد وضو گرفته و او را داور قرار داده تا بر وضويشان نظارت کند. وقتي به نوبت وضو گرفتند از او پرسيدند: کدام يک از ما وضوي نيکو گرفت؟ پيرمرد پاسخ داد: هر دوي شما نيکو وضو ساختيد، ولي من تاکنون نحوه ي وضو ساختن را نمي دانستم و اينک از شما آموختم. (8)
2- اخلاص در تبليغ: يکي از زمينه هاي مهم تأثير ارشاد اين است که مردم احساس کنند مبلغ و مرشد، طمعي به مال آنان يا قصد تسلط بر مقدراتشان را ندارد. در قرآن مجيد بطور مکرر به پيامبران سفارش شده:
«قل لا اسئلکم عليه اجرا» (9)
(به مردم) بگو که پاداش بر تبليغ رسالت و هدايت از شما نمي خواهم.
رسول اکرم (ص) و امامان عليهم السلام نيز چنين روشي را دنبال مي کردند و هرگز هيچ گونه اجر و مزدي از ديگران طلب نکردند.
3- ايجاد عطش براي قبول هدايت: معصومين (ع) گاهي براي تأثير بهتر از ارشادات خود در افراد، تلاش مي کردند تا آمادگي فراگيري آنان را افزايش داده و زمين دلشان را براي کاشتن بذر هدايت و حکمت، آماده تر نمايند. عنوان بصري مي گويد:
«من پاي درس مالک بن انس (رئيس فرقه ي مالکيه) مي رفتم و حضرت صادق عليه السلام مدتي در مدينه نبود. پس از آن که به مدينه مراجعت فرمود به خدمتش رفتم و عرض کردم: مي خواهم از محضر شما استفاده کنم. امام فرمود: «من کار فراوان دارم. مرا از کارم باز ندار و مانند گذشته نزد مالک برو و از او بياموز. » من از پاسخ منفي امام، اندوهگين شدم و با خود گفتم اگر فرزند رسول الله (ص) در من خيري مي ديد جواب منفي نمي داد. آن روز و فردا را به حرم پيامبر (ص) رفتم و پس از زيارت، دو رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم که قلب حضرت صادق (ع) را نسبت به من متمايل گرداند و از علم و هدايتش مرا بهره مند سازد. سپس به خانه رفتم و در به روي خود بستم و جز براي نماز از منزل خارج نمي شدم. دلم سرشار از محبت امام شده بود و درس مالک را نيز ترک کردم، تا اينکه روزي حوصله ام سررفت و پس از نماز عصر، راهي منزل امام شدم و دق الباب کرده، اجازه ورود خواستم. خدمتگزار منزل گفت: امام هم اکنون مشغول نماز است، آنجا نشستم، طولي نکشيد که خادم آمد و مرا به داخل، راهنمايي کرد. وقتي به خدمت آن جناب رسيدم و سلام کردم، ايشان ضمن پاسخ دادن فرمود: خدا تو را بيامرزد. از اين دعا فهميدم که قلب شريفش نسبت به من مهربان گشته و از آن پس باب گفتگو و درک فيض از محضرش به رويم باز شد. » (10)

د- توجه دادن به خدا و روز جزا

بدون شک، لحظه لحظه ي عمر پيامبر و ائمه (ع) با ياد خدا سپري مي شد و با تمام وجود همه را بسوي «الله» مي خواندند. ولي گاهي به صورت آشکارتر سعي مي کردند که مخاطب خويش را بيشتر به ياد خدا و روز جزا بيندازند. امام حسين (ع) مي فرمايد:
«روزي اميرمؤمنان صلوات الله عليه به شخصي برخورد که سخنان زياد و بيهوده مي گفت: حضرت نزدش توقف کرد و فرمود: تو سخنانت را به دو فرشته ي محافظ خود املا مي کني و آنان نيز گفته هاي تو را نوشته، به پروردگارت عرضه مي کنند. بنابراين، سخني بگو که به کارت آيد و از بيهوده گويي بپرهيز. » (11)
از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است که:
«در مدينه مرد ولگردي بود که با کارهاي بيهوده اش مردم مدينه را سرگرم مي کرد. روزي حضرت سجاد عليه السلام از جايي عبور مي کرد. آن مرد به قصد شوخي رفت و عباي آن حضرت را از دوشش برداشت و رفت. دو تن از خدمتگزاران امام از پي او رفتند و عبا را پس گرفتند و بر دوش امام انداختند، حضرت از ايشان پرسيد: آن مرد کيست؟ گفتند: مرد ياوه اي است که با چنين حرکاتي مردم را مي خنداند! فرمود: به او بگوييد خدا را روزي است که در آن روز ياوه کاران زيان مي کنند. » (12)

تنوع در تبليغ و ارشاد

رسول خدا (ص) و امامان عليهم السلام تربيت يافتگان مکتب قرآنند. از اين رو، سيره ي ارشادي ايشان نيز همانند قرآن، متنوع و گوناگون است که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:

الف- نقل وقايع تاريخي

پيامبر و ائمه (ع) براي عبرت گرفتن مردم، وقايع و حوادث پيشينيان را نقل مي کردند و آنان را به عاقبت نيک آنها اميدوار يا از گرفتار شدن به فرجام زشت گذشتگان بر حذر مي داشتند و تکرار فراوان چنين داستانهايي در قرآن و روايات ما را از آوردن نمونه بي نياز مي کند.

ب - بيان آثار نيک و بد عقايد و اعمال

روش ديگر پيشوايان معصوم، تبيين نتايج و فرجام کارهاي نيک و زشت است تا پيروان مکتب توحيد با آگاهي و بصيرت بيشتر در صراط مستقيم الهي گام بردارند و نابکاران نيز از سرانجام وحشتناک خويش پروا کرده و از بي خردي دست بردارند. روايات فراواني از پيامبر و امامان در اين باره صادر شده که نشان مي دهد ايشان از اين روش بسيار استفاده مي کرده اند. (13)

ج - ارسال نامه و پيام

همچنين آن رهبران شايسته بطور مکرر از فرستادن نامه و پيام کتبي و شفاهي براي ارشاد ديگران سود مي جستند، بطوري که نامه هاي رسول خدا (ص) خود کتابي مستقل و پر حجم را تشکيل داه و قسمتي از نهج البلاغه، نامه هاي امام علي عليه السلام به افراد يا جمعيتهاست و نامه هاي فراواني نيز از امامان ديگر در دست است که غالب آنها حاوي ارشاد و هدايت است. (14) از آن جمله شخصي به نام «يقطين» مي گويد:
«من به فرماندار اهواز مبلغ زيادي بابت ماليات بدهکار بودم که اگر آن را از من مي گرفت از زندگي ساقط مي شدم. از اين رو، به دادخواهي نزد امام صادق عليه السلام رفتم، آن حضرت طي نامه اي به فرماندار نوشت:
«به نام خداوند بخشاينده ي مهربان، همانا زير عرش خدا، سايه هايي است که در زير آنها ساکن نمي شود مگر کسي که اندوه برادرش را برطرف سازد يا به او خوبي کند هر چند يک نصف خرما باشد، اينک (اين تو و) اين برادرت. » (15)

د- سخنراني، شعر، بيان سخنان پند آموز بزرگان

معصومين (ع) هنر سخنراني خويش را نيز در راه ارشاد و هدايت مردم به کار مي گرفتند و حکمتها و موعظه هاي زلال خويش را به کام انسانهاي تشنه ي علم و معرفت ريخته، جانشان را سيراب مي کردند و در لابلاي سخن و نوشته هاي خويش، شعر و سخنان حکمت آميز و پندآموز ديگران را نيز مي آوردند. همچنين از ضرب المثل هايي که در اذهان مردم جا افتاده، استفاده مي کردند. اين مطلب در نهج البلاغه نمود بيشتري دارد، هر چند ائمه ي ديگر نيز از آن غافل نبودند حتي آن بزرگواران گهگاه خود نيز شعر مي سرودند. (16)
روزي معاويه نامه اي به امام علي عليه السلام نوشت که خود را در آن ستوده بود. امام وقتي نامه را خواند فرمود:
«پسر زن جگر خواره، مفاخرش را به رخ من مي کشد؟ غلام! در پاسخش بنويس:
محمد النبي اخي و صنوي
و حمزه سيدالشهداء عمي» (17)
تا آخر ابيات، همچنين اشعار ديگري از آن حضرت و ائمه ي ديگر نقل شده است. (18)
همينطور امامان (ع) سخنان خود را به احاديث گهربار نبي اکرم (ص) زينت مي بخشيدند و امامان بعدي از امامان پيش از خود نقل حديث مي فرمودند و در لابلاي سخنان ايشان گفته هاي پيامبران گذشته، لقمان، ابوذر، و سلمان نيز ديده مي شود که بيانگر اين نکته است که ائمه (ع) براي تنوع در ارشاد و به شوق آوردن دلهاي مخاطبان خود از اين شيوه استفاده مي کردند.

ه- بحث و مناظره

فکر و عقيده در عقل و دل انسان جا دارد و هرگز نمي شود آن را با جبر و فشار تغيير داد. از اين رو، رهبران واقعي اسلام در مناظره و بحث آزاد، شرکت داشتند و انحراف و اعوجاج فکري ديگران را با منطق و استدلال تصحيح مي کردند و در تمام اين بحث و مناظره ها پيروز و سربلند بودند و هرگز کسي را ياراي محکوم کردن آنان نبوده و نيست. (19)

و- درس

ائمه عليهم السلام معلمان حقيقي مردمند و سراسر زندگيشان درس انسانيت است و همچون رسول خدا (ص)، که طبيبي بود که بر سر بيماران خويش مي رفت، (20) به سراغ مردم مي رفتند و با هر وسيله اي که امکان داشت آنان را هدايت مي کردند و تشکيل محفل درس، به شيوه ي متعارف آن روز، نيز از آن جمله است، چنان که درباره ي حضرت صادق عليه السلام گفته اند: «مدينه در عصر حضرت صادق (ع) شکوفايي خاصي يافت و جايگاه دانشمنداني شد که در حلقه هاي درسي که در بيت آن حضرت داير مي گشت شرکت مي کردند و بايد گفت: بيت امام به مثابه ي دانشگاهي بود که اقشار مختلفي در آن تعليم مي ديدند. » (21) و تعدادشان بر چهار هزار نفر بالغ مي شد. (22)

ز- پرسش و پاسخ

نحوه ي ديگر ارشادات و ائمه (ع) را بايد در قالب «سؤال و جواب» هاي آن بزرگان جستجو کرد که گاه با طرح پرسشهاي فکري و علمي، اذهان مردم را به جستجو وا مي داشتند و گاه درماندگي و بي مايگي دشمنان خويش را برملا مي ساختند، همينطور پاسخهاي منطقي و گرانقدري که به سؤالهاي دانشمندان و محققان مي دادند، گره هاي فراواني را از مشکلات علمي و فکري مردم گشوده است، چنان که حضرت امير مؤمنان (ع) بارها براي پاسخگويي به همه ي پرسشهاي مردم، اعلام آمادگي کرد و فرمود:
«سلوني قبل ان تفقدوني» (23)
پيش از آنکه مرا از دست بدهيد (هر چه مي خواهيد) از من بپرسيد.
روايات فراواني که به صورت پرسش و پاسخ در ميان آثار ائمه (ع) يافت مي شود، نتيجه ي گفتگوهاي ايشان با تشنگان علم و معرفت است که از کوثر زلال حاملان وحي خدا، سيراب مي گشته اند، مثلا محمدبن مسلم مي گويد:
«سي هزار پرسش از امام باقر (ع) و شانزده هزار پرسش از امام صادق (ع) کرده ام. » (24)

ح - گفتگوي خصوصي

بسيار بديهي است که پيغمبر و امام (ع) نيز مانند ساير افراد بشر در سرتاسر زندگي، کم و بيش با افرادي نشست و برخاست و رفت و آمد داشتند، با آنان هم غذا مي شدند، سفر مي کردند و... امامان (ع) از همين برخوردهاي عادي نيز استفاده کره وظيفه ي الهي خويش را انجام مي دادند. بي شک، در دوران خفقان و ديکتاتوري حاکمان ستمگر که امامان (ع) را از کارهاي اجتماعي منع مي کردند، گاهي گفتگو و رهنمودهاي خصوصي به افراد، تنها راه انجام وظيفه ي امام بود. در اين زمينه نيز روايات و اخبار فراوان است که نيازي به ذکر نمونه نيست. ناگفته نماند که امامان (ع) گاهي نقل برخي مطالب را لازم و ضروري مي دانستند، ولي چون افکار عمومي مردم ظرفيت و کشش آن را نداشت افراد ممتاز را براي اين کار انتخاب مي کردند. برخي از شاگردان امام علي (ع) از اين گروه بودند و حضرت صادق (ع) مطالب عالي و گرانقدر توحيد را براي صحابي برجسته ي خود، «مفضل بن عمر» بطور خصوصي تبيين کرد. (25) و رسول گرامي صلي الله عليه و آله هزار رشته ي علمي را که از هر يک هزار در علمي گشوده مي شود تنها به اميرمؤمنان عليه السلام آموخت. (26) و از طريق آن حضرت به امامان ديگر انتقال يافت.

پي نوشت ها:

1. انبيا، آيه ي 73.
2.تفسير الميزان، ج 14، ص 308.
3. همان مدرک، ص 304.
4. نهج البلاغه، فيض، خطبه ي 174، ص 564.
5. «عميت عين لا تراک عليها رقيبا» دعاي عرفه امام حسين (ع).
6. نفس المهموم، ترجمه ي شعراني، ص 186.
7. اصول کافي، ج 2، ص 64، اسلاميه.
8. اعيان الشيعه، ج 1، ص 564.
9. انعام، آيه ي 90 و شعرا، آيات 109، 127، 145، 164، 180.
10. الکني و الالقاب، ج 2، ص 85. (شبيه اين داستان نيز ميان اميرمؤمنان (ع) و همام اتفاق افتاد. ر. ک. خطبه همام نهج البلاغه).
11. امالي صدوق، ص 37، اعلمي، بيروت.
12.بحارالانوار، ج 46، ص 68، بيروت.
13. ر. ک - به کتابهاي «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال»، «علل الشرايع» و غيره. )
14. نامه هاي پيامبر (ص) را در کتاب «مکاتيب الرسول» و نامه هاي امامان را در کتاب «معادن الحکمه في مکاتب الائمه» ببينيد.
15. معادن الحکمه في مکاتيب الائمه، ج 2، ص 127.
16. رسول گرامي اسلام، از سرودن و خواندن شعر مستثني است.
17. محمد رسول خدا (ص)، برادر و همتاي من است و حمزه ي سيدالشهدا عمويم مي باشد. (الغدير، ج 2، ص 26).
18. ر. ک - به اعيان الشيعه، ج 1، ص 550 تا 554، 621، 650، 676،658 و ج 2، ص 10 و 29.
19. کتابهايي که با نام احتجاج تأليف شده، مناظرات پيامبر و ائمه را در بر دارد؛ مثل احتجاج طبرسي، کتاب احتجاج بحارالانوار و غيره.
20. «طبيب دوار بطبه» نهج البلاغه، فيض، خطبه ي 108.
21. الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 367، چاپ اصفهان.
22.اعيان الشيعه، ج 1، ص 666.
23. مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 38.
24. بحارالانوار، ج 46، ص 328.
25. همان مدرک، ج 3، ص 59.
26. مناقب، ج 2، ص 36.

منبع: کتاب سيره معصومين (عليهم السلام)